دل تنگم


دلتنگی هایم

اینجا پاییز شده
 
 
 
 

                                                            به آسمان سلام میکنم

لبخندی میزنم٬هم چنان مات و مبهوت نگاهش میکنم

درست شنیدی ٬اینجا پاییز شده

                    دیگر خبری از خمیازه های کش داره بی اراده ظهر گرم تابستان نیست

دیگر خبری از غروب دلگیر روز های تلخ رفته نیست

حالا باید منتظر اولین باران بود

ب ا ر ا ن

و تو اولین باران را تنهایی کنار پنجره

به انتظار می نشینی!

در همان اتاق سمت چپی

روی تخت زیر پنجره!

با پاهای در هم گره خورده و

سری فشرده میان دستهایت

با این زیر سیگاری نیمه پر..

با این هوای خیس ..

           اینجا پاییز شده و تو تنهایی پاییز را جشن میگیری

و این سرفه ها میخواهند یادآوری کنند

که شاید یک لیوان چای داغ..

شاید اگر بود..فکرت را پس میزنی!

حالا که نیست ٬ حالا که تنهایی!

لیوان چای را روی میز کنار تخت میگذاری

دراز می کشی و به سقف اتاق خیره!

           سیگاری روشن میکنی و با خودت فکر میکنی!

  چه تن خسته و تب داری را همسفر خود کردم!

           نکند خوابم ببرد و باران ببارد و اولین قطره اش را نچینم!؟

 این جمله را برای تیک تاک ساعت روی میز میگویم

که صبح ها از خواب بیدارم میکند

         که ساعت را به رخم میکشد! که میگوید زمان میگذرد!

نکند باران با خورشید قهر کرده؟

                         راستش را بخواهی من باران را کنار ماه٬در کوچه های تاریک دوست دارم

نفس عمیق میکشی!

تو خوشحالی چون پاییز شده

کاش تمام نمیشد اولین روز پاییزی ِ من

کاش فردای نیامده٬ قرار آمدنش را با تاخیر می انداخت!

    کاش میگفت:برای دل خوشی تو هم که شده ۲۰ ثانیه دیرتر!

میبینی؟اینجا حتی گنجشک ها هم مراعات میکنند

           که شاید کسی حوصله صدای نفس های خودش را هم نداشته باشد

نگاه کن..

نگاهم سر می خورد روی نوشته های روی دیوار

چقدر که بی قراری میکنم..

دست های دنیا را گرفته ام..

                نکند که برود جلو و من بمانم و گم شوم بین گذشته هایم..

نکند که دنیا برود و من تنهایی تنها بمانم..

باران شو..

این روز های هم میگذرد..

مثل همه آن روزها..

که گذشتند...

 

==========*********===================

========**************===============

دیگر این پنجره بگشای که من
به ستوه آمدم از این شب تنگ
                 دیرگاهی ست که در خانه همسایه من، خوانده خروس
وین شب تلخ عبوس
می فشارد به دلـــم پای درنگ
دیرگاهی ست که من در دل این شام سیاه
پشت این پنجره بیدار و خموش
مانده ام چشم به راه
همه چشم و همه گوش
مست آن بانگ دلاویز که می آید نرم
       محو آن اختر شب تاب که می سوزد گرم
مات این پرده شبگیر که می بازد رنگ
آری این
پنجره بگشای که صبح
می درخشد پس این پرده تار
    می رسد از دل خونین سحر بانگ خروس
وز رخ آینه ام می سترد زنگ فسوس
   بوسه مهر که در چشم من افشانده شرار
خنده روز که با اشک من آمیخته رنگ

============*********===============

=======*************===============

             زیرا که اب از سر گذشته  

          آمدی تا بار دیگر قصه ی دل گیرم از سر
رنج من گردد فزون تر
آمدم تا دل ببازم
عشق خود را زنده سازم
جان من از شکوه بگذر
آمدم آشفته سر گفتم به دل
که ای فتنه گر ایام غم گذشته
قصد آزار مرا داری اگر بگذر زمن
زیرا که آب از سر گذشته
*****
آمدی تا زنده گردد
خا طرات عشق دیرین
بهر تجدید مودت
گرچه باشد بهتر از این
افتد آخر بر زبانها
راز دل های شکسته 
 تا ابد باقی نماند می به مینای شکسته
===========*********=============

                     باز باران...........    

باز باران با ترانه ..می خورد بر بام خانه..
خانه ام کو؟ خانه ات کو؟ آن دل دیوانه ات کو؟
روزهای کودکی کو؟ فصل خوب سادگی کو؟
... ...
یادت آید روز باران گردش یک روز دیرین؟
پس چه شد دیگر٬ کجا رفت؟
                       خاطرات خوب و رنگین در پس آن کوی بن بست در دل تو٬ آرزو هست؟
* * *
کودک خوشحال دیروز غرق در غمهای امروز
یاد باران رفته از یاد ، آرزوها رفته بر باد
* * *
   باز باران٬ باز باران میخورد بر بام خانه بی ترانه ٬

======**************===============

!

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در پنج شنبه 22 تير 1391برچسب:,ساعت 17:11 توسط sara| |


Power By: LoxBlog.Com